به همه خواهم گفت

 به نسیمی که گذر خواهد کرد

به شهابی که درخشید به شب

به شب روشن پاک

به سپیدار بلند

به پرستو

که غمین ترک کند لانه خویش

به همه خواهم گفت

به شرابی که به پیمانه تو میر قصد

و ترا مست کند شب همه شب

من بهر کوچه که تو میگذری

کوچه هائی که پر از خاطره است....

به همه خواهم گفت.....

                                                               که تو را دارم دوست

ღღعاشقانه بدون عشق...ღღ
تویی عاشق ترین تنهای دنیا

منم خسته ترین مغموم دنیا

تویی صادق ترین حرف رو لبها

منم غمگین ترین راز تو دلها

تویی زیبا طلوع صبح فردا

منم اینجا غروبی مثل شبها

تویی همچون قناری شاد و شیدا

منم مثل کلاغی رو درختها

تویی آشفته دل ، مغرور و رعنا

منم همراز و همراه  یه رویا

تویی عشق و محبت تو قلبها

منم دیوونه مثل موج دریا

تویی تنها تویی یاد غریبها

منم فریاد بی پایان غمها

تویی شاخه گل سرخ صدفها

منم تنها شقایق توی صحرا

تویی آب زلال اشک چشمها

منم مرداب سرد توی دشتها

تویی عاشق ترین تنهای دنیا

منم خسته ترین مغموم دنیا

عشق چیست؟؟


*♥*تنها وازه ای که هیچ کس مفهوم واقعیشو نمی دونه=ع.ش.ق!*♥*

به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."


 

به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."


 

به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."


 

به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم


از دریا پرسیدن عشق چیست؟ گفت خشکیدن
از گل پرسیدن عشق چیست؟ گفت پرپر شدن
از زمین پرسیدن عشق چیست؟ گفت لرزیدن
از اسمون پرسیدن عشق چیست؟ گفت باریدن
از انسان پرسیدن عشق چیست؟ ناگهان از درونش گفت" جدایی"
ولی اگر از من بپرسند عشق چیست؟ میگویم" تنهایی"

دیروز ها مدام اشک میریختم...

برای بودنت کنار من....

کنارم نماندی...وقتی به خود آمدم که رفته بودی...

گمان کردم بی وفایی...گمان کردم فاصله ها گذراست...

اما نیامدی و فاصله ها ماندگار شدند...

نیامدی و رفتنت...تلخ شد...

نیامدی و آمدنت رویا شد.....

چند روزی بود که به حضورت در رویا و افکارم بسنده کرده بودم و با آن خاطرات شیرین سر میکردم...

اما حال ... دوباره چشمان بارانیست...

میپرسید چرا؟هه کنارم نماند...حال کم کم دارد خاطر و یادش هم از ذهنم بیرون میرود...

دوباره اشک میریزم...این بار برای رفتن رویایش...

اما اون...نمیماند...قصد سفر دارد و اشک هایم بی ثمر است...

و حالا در میابم گمانم حقیقت داشت...او بی وفایی بیش نبود....


قلب شکسته

شيشه اي مي شكند...

يك نفر مي پرسد که چرا شيشه شكست؟ مادرم مي گويد: شايد اين رفع بلاست.

يك نفر زمزمه كرد...

باد سرد وحشي، مثل يك كودك شيطان آمد.

شيشه ي پنجره را زود شكست...

كاش امشب كه دلم مثل آن شيشه ي مغرور می شكست،

عابري خنده كنان مي آمد...

تكه اي از آن را برمي داشت مرهمي بر دل تنگم مي شد...

اما امشب ديدم... هيچ كس هيچ نگفت. غصه ام را نشنيد...

از خودم مي پرسم آيا ارزش قلب من از شيشه ي پنجره هم كمتر بود؟

دل من سخت شكست اما... هيچ كس هيچ نگفت و نپرسيد چرا...



اشک و عشق

برای خریدن عشق هرکس هرچه داشت آورد

دیوانه که هیچ نداشت گریست!!

گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید...

هیچ کس به قدر دیوانه ندانست که...

قیمت عشق اشک است و قیمت اشک*عشق*

چقدر عجیبه...

چقدر عجیبه تا مریض نشی کسی برات گل نمیاره

چقدر عجیبه تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه

چقدر عجیبه تا فریاد نکشی کسی به طرفت برنمیگرده

چقدر عجیبه تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمیاد

چقدر عجیبه تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه


سرچشمه عمر آدمی یک نفس است

آن یک نفس هم فدای تو ای هم نفسم


                   ******

عاشق هرکس شدم او شد نسیب دیگری

دل را به هرکس داده ام او زد به قلبم خنجری


                  ******

تو همان شقایق معروف شهر سهرابی!

تا تو هستی زندگی باید کرد...!!!


                 ******

ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند

چه سخت است قصه ی عادت!!!


                 ******